جمهوری اسلامی و تحولات افغانستان

8/23/2021

مقدمه
سرانجام پروسه خروج نیروهای نظامی آمریکا و پیشروی نیروهای طالبان، در تابستان 2021 به نقطه عطف خود رسید و طالبان، کابل و دیگر مناطق کشور را تحت کنترل خود در آورده و حکومت را بدست گرفتند. این پروسه ای بود که از یکسال و نیم قبل از آن در فوریه 2020، با امضای توافقنامه صلح در قطر بین آمریکا و طالبان شروع شده بود. در این مدت، طالبان پیشروی نظامی خود برای کنترل کشور، همراه با توافق و بده بستان با رهبران سیاسی، نظامی و قبیله ای در مناطق مختلف را شروع کردند. (برای آشنایی با تاریخچه خروج آمریکا و توافق صلح با طالبان و اجرای آن توسط دولت های ترامپ و بایدن این گزارش را نگاه کنید)
طالبان یک بار دیگر در سال 1996 قدرت را در افغانستان بدست آوردند اما از آنجا که گروه تروریستی القاعده با حمایت طالبان، این کشور را به پایگاه عملیاتی خود تبدیل کرده بودند، پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر در آمریکا، نیروهای نظامی آمریکا و ناتو به افغانستان حمله کردند و حکومت طالبان سقوط کرد.
اکنون، بنیادگرایی اسلامی در دو کشور ایران و افغانستان قدرت را بدست گرفته اند و این تحول، پیامدهای دامنه دار و فاجعه باری برای کشورهای منطقه و برای امنیت و صلح بین المللی بدنبال خواهد داشت. در این زمینه سوالات زیادی مطرح می باشد که مهمترین آن برای ما ایرانیان، پیامدهای قدرت گیری طالبان برای جمهوری اسلامی است. به زبان ساده، آیا رژیم حاکم بر ایران از این تحول فایده میبرد یا زیان میکند؟ برای پاسخ به این سوال، فاکتورهای نامعلوم زیادی وجود دارند، به عنوان مثال، تحولات در افغانستان به کدام سمت میروند؟ آیا جنگ های داخلی از سرگرفته میشوند، مقاومت مدنی و سیاسی یا نظامی در برابر حکومت جدید شروع میشوند؟ رابطه طالبان با کشورهای دیگر منجمله آمریکا و چین چگونه خواهد بود؟ در گزارش زیر، تلاش میکنیم تا ضمن توجه به این ابهامات، چهارچوب نسبتاً روشنی از پیامدهای احتمالی قدرت گیری طالبان برای رژیم ایران داشته باشیم.

.

حمایت رژیم ایران از طالبان
برای رژیم ایران، در چارچوب اهدافی که در سیاست خارجی و منطقه ای اش دنبال میکند، خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، از اولویت درجه اول برخوردار بود و افغانستان تحت اشغال طالبان را به شرائط بیست سال گذشته و حاکمیت دولت تحت حمایت آمریکا ترجیح میداد. بنابراین، رژیم با قبول پیامدهای منفی قدرت گیری طالبان در زمینه های اقتصادی یا امنیتی، خروج آمریکا از افغانستان، را هدف نخست خود قرار داده بود.
در این چهارچوب، رژیم و سپاه قدس، در سالهای گذشته از طالبان حمایت نظامی،‌مالی و سیاسی میکردند. از یک سال پیش که چشم انداز خروج آمریکا از این کشور و قدرت گیری طالبان روشن تر شد، حمایت رسمی از این گروه نیز علنی تر شد و در چند نوبت، هیئت های سیاسی طالبان به درخواست وزارت خارجه یا سپاه پاسداران به ایران سفر کرده بودند. اما، قبل از این سفرهای علنی، رژیم بطور گسترده ای از طالبان حمایت میکرد.

گزارش ویدئویی: حمایت جمهوری اسلامی از طالبان
.

فوائد احتمالی تحولات افغانستان برای رژیم
مهمترین دستاورد ظاهراً مثبت تحولات اخیر در افغانستان برای رژیم، خروج آمریکا از منطقه و پیامدهای منفی آن روی پرستیژ و قدرت آمریکا در جهان و در منطقه است. اینکه آمریکا پس از بیست سال حضور در افغانستان و هزینه کردن نزدیک به یک تریلیون دلار و کشته و مجروح شدن هزاران سرباز آمریکایی، سرانجام حکومت را بدست همان طالبانی سپرد که بیست سال پیش از حکومت برکنار کرده بود. تلاش های آمریکا برای تثبیت یک دولت سکولار در افغانستان با شکست مواجه شده و مجبور به خروج خفت بار شده است.
در چند روزی که از قدرت گیری طالبان میگذرد، رسانه های رژیم و سران حکومت و همچنین، وابستگان منطقه ای رژیم بطور یکصدا، گفتمان تبلیغی رژیم، یعنی شکست و ضعف آمریکا را تکرار میکنند. این دستگاه تبلیغی، بطور مستقیم، برای روحیه دادن به نیروهای وابسته به نظام، برای ارعاب مردم و مشروعیت بخشیدن به نظام و سیاست خارجی اش مورد استفاده قرار میگیرد.
نظام ولایت فقیه، یک نظام ایدئولوژیک واپسگر است که با یارگیری از ناآگاه ترین اقشار مذهبی و با تکیه بر سرکوب و اختناق به حیات خود ادامه میدهد. اساس و مشروعیت نظام روی یک دستگاه ایدئولوژیک واپسگرایانه بنا شده که طبق آن، رژیم ولایت فقیه نماینده خدا روی زمین و رهبر جهان اسلام است که وظیفه اصلی اش، جنگ دائمی و پایان ناپذیر با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا است. هدف نهایی این نبرد، آزادی قدس، تشکیل خاورمیانه اسلامی و رهائی امت اسلام از چنگال کفر و فساد است. مبارزه و جنگی که تا رفع فتنه از عالم و پیروزی انقلاب اسلامی جهانی ادامه خواهد داشت.
رژیم با استفاده از این گفتمان ایدئولوژیک یعنی رهبری جهان اسلام و جنگ دائمی با آمریکا و اسرائیل، در درجه نخست، قدرت نمائی میکند. یعنی خودش را مانند یک خلافت یا قدرت بزرگ منطقه ای، قدر قدرت و شکست ناپذیر جلوه میدهد تا به نیروهای وفادار به نظام روحیه بدهد و در عین حال مردم ایران را ارعاب کند . دوم آنکه، با استفاده از این گفتمان ایدئولوژیک که همان بنیادگرائی اسلامی است، در میان اقشار ناآگاه مذهبی یارگیری می کند و از آنان سربازان ایدئولوژیک تربیت می کند تا آنها را در بسیج و سپاه سازماندهی کرده و دستگاه سرکوب اش را سازماندهی کند.
بدین ترتیب، ضعیف و شکست پذیر نشان دادن آمریکا، سوخت تبلیغاتی برای دستگاه ایدئولوژیک رژیم فراهم میکند.
از طرف دیگر، رژیم امیدوار است که روند خروج آمریکا از منطقه که بطور مشخص در افغانستان بارز شد، مسیر خروج آمریکا از عراق را نیز هموار کند که دستاورد بزرگی برای رژیم و استراتژی منطقه ای اش محسوب میشود. طبق محاسبه رژیم، در صورت خروج آمریکا از عراق، آرایش نظامی قوا در منطقه بنفع رژیم و گروههای نظامی وابسته به سپاه قدس یا همان محور مقاومت تغییر میکند.
بسیاری از ناظران براین باورند که خامنه ای و سپاه، قیام سراسری مردم علیه نظام را اجتناب ناپذیر می دانند و سرکوب قیام را در دستور کار خود قرار داده اند. در این چشم انداز، رژیم همواره نگران دخالت آمریکا بنفع مردم ایران در این نبرد نهایی است و از اینرو، خروج کامل آمریکا از منطقه و قدرت گرفتن بیشتر نیروهای نیابتی رژیم را اهرمی برای جلوگیری از چنین سناریو یعنی دخالت آمریکا بنفع مردم می بیند. در همین راستا، تبلیغ روی ضعف و غیرقابل اعتماد بودن آمریکا و تجربه تلخ افغانستان، مردم ایران را مأیوس می کند و انتظار آنان برای حمایت احتمالی آمریکا از جنبش مردمی را به یأس تبدیل میکند.
یکی دیگر از فوائد احتمالی تحولات افغانستان و قدرت گیری طالبان، شکست تجربه دموکراتیک در افغانستان است. موفقیت دموکراسی در کشور همسایه، پایه های ایدئولوژیک نظام ولایت فقیه را تضعیف میکند و میتواند الهام بخش مردم ایران برای مقابله با رژیم باشد. برعکس، تشکیل حکومت طالبان، یک نوع عادی سازی واپسگرایی اسلامی در منطقه و جهان است و رژیم ایران را از انزوا در می آورد.

.

همکاری با سازمان القاعده

یکی از پایه های سیاست خارجی رژیم تروریسم است. در همین چهارچوب، رژیم طی بیست سال گذشته، روابط نزدیک و همکاری تنگاتنگی با سازمان القاعده داشته است. این همکاری که از سال 2001 یعنی خروج اجباری نیروهای القاعده از افغانستان و استقرار برخی از رهبران آن در ایران شروع شد، در شرایط کنونی به بلوغ رسیده است و بخش مهمی از کادر رهبری القاعده در ایران به سر میبرند و همکاری نزدیک و عملیاتی با سپاه قدس دارند. این یکی از مهمترین تحولات در ساختار تروریسم رژیم ایران در دو دهه اخیر است.
اکنون، با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان و احتمال تقویت القاعده، می توان تصور کرد که در صورت همکاری رژیم با طالبان و عدم بروز بحران بین دو کشور، گسترش القاعده بنفع دستگاه تروریستی رژیم در سراسر جهان خواهد بود و ابزار دیگری برای باجگیری از غرب در اختیار رژیم قرار میدهد.

گزارش ویدئویی: همکاری جمهوری اسلامی و سازمان القاعده

.

چالش های تحولات افغانستان برای رژیم ایران

فوائد قدرت گیری طالبان برای رژیم ایران، عمدتا تبلیغی و آثار آن کوتاه مدت است اما در مقابل، چالش های احتمالی تحولات افغانستان، می توانند جدی و درازمدت باشند. این فرضیه که طالبان تغییر ماهیت داده و حکومت بی دردسری در داخل و در رابطه با دنیای خارج داشته باشند، غیر واقعی بنظر میرسد و بسیاری از کارشناسان مسائل افغانستان، بروز ناآرامی های سیاسی و اجتماعی و وقوع جنگ های داخلی و فرقه ای در این کشور را بسیار جدی و واقعی میدانند.
در صورت وقوع این سناریو، چند چالش بسیار جدی رژیم ایران را تهدید میکنند. نخست، هجوم آوارگان به ایران است که همراه خود، مجموعه ای از پیامدهای منفی اقتصادی و تهدیدات امنیتی به همراه دارند. باید توجه داشت که اقتصاد ایران در حال ورشکستگی کامل است و هرگونه فشار جدید مثل هجوم صدها هزار آواره به ایران، بار بسیار سنگینی بر دوش رژیم خواهند بود و می توانند بحران های اجتماعی در چند استان مهم ایران بوجود بیاورند.
در صورت بروز جنگ های داخلی و بویژه سرکوب شیعیان، رژیم ایران نمیتواند ساکت و نظاره گر باقی بماند و به نوعی درگیر خواهد شد که هزینه های مضاعف نظامی و سیاسی و به تبع آن تهدیدات امنیتی را متوجه رژیم میکند.
در سالهای گذشته، جمهوری اسلامی سالانه نزدیک به سه میلیارد دلار صادرات به افغانستان داشته است و دولت آمریکا نیز روابط اقتصادی دو کشور را از تحریم های کنونی معاف کرده است و حتی توسعه بندر چابهار و اتصال ریلی ایران به افغانستان را نیز مورد حمایت قرار داده است. در صورت بروز بحران بین طالبان با آمریکا و یا بروز ناامنی در افغانستان، رژیم ایران یکی از مقصدهای مهم صادرات و تبادل بازرگانی را از دست میدهد و در شرایط ورشکستگی اقتصاد کشور، ضربه ای جدی است.
بروز ناامنی در افغانستان، بحران بین این کشور با جمهوری اسلامی و یا درگیر شدن رژیم در بحران های افغانستان، می توان انتظار داشت که مشکلات امنیتی بسیار زیادی از مرزهای شرقی کشور، رژیم را تهدید خواهند کرد که شامل گروههای مسلح مخالف رژیم مثل گروههای بلوچ میشود.

.

نفوذ مذهبی
با توجه به چالش های پیش رو، رژیم ایران میتواند از اهرم هایی نفوذ در افغانستان و یا از گروههای نظامی مسلح وابسته به خود استفاده کند. از اینرو، باید میزان و نوع نفوذ جمهوری اسلامی در افغانستان را باز شناخت که مهمترین آن نفوذ مذهبی در میان شیعیان است. در این چهار چوب، رژیم طی چهار دهه گذشته، شبکه گسترده ای شامل دهها مدارس اسلامی و و حوزه های علمیه در افغانستان دایر کرده است که به تربیت شیعیان وفادار به جمهوری اسلامی مشغولند. بخش مهمی از این شبکه مذهبی توسط جامعه المصطفی یا دانشگاه بین المللی المصطفی که مسئول تربیت و آموزش طلاب خارجی است اداره میشود.
اضافه بر آن، هزاران طلبه افغانی در حوزه های علمیه ایران آموزش می بینند و پس از پایان طلبگی، بخش مهمی از آنان برای صدور افکار بنیادگرایانه رژیم ایران و یارگیری در میان مسلمانان افغانستان، به این کشور اعزام میشوند.

گزارش ویدئویی: شبکه مدارس اسلامی و حوزه های علمیه وابسته به رژیم ایران در افغانستان
.

گروههای نظامی وابسته به رژیم، از تیپ ابوذر تا لشکر فاطمیون
رژیم ایران طی چهار دهه گذشته، افغانستانی های هوادار به ایدئولوژی جمهوری اسلامی و همچنین مهاجرین افغانستانی فقیر را با پول و وعده اقامت در ایران، یارگیری کرده و آنان را در گروههای نظامی سازماندهی و مورد استفاده قرار داده است که شامل تیپ ابوذر در جنگ ایران و عراق تا لشکر فاطمیون در جنگ سوریه میشود.
یک سال پس از انقلاب ایران در سال دسامبر 1979 یعنی دی ماه 1358 اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان لشکرکشی کرد و این کشور را به اشغال خود درآورد. چندین گروه اسلامی افغانی و همچنین دسته جات دیگری که از دیگر کشورهای اسلامی به افغانستان آمده بودند وارد جنگ پارتیزانی با شوروی شدند. این گروهها همگی تحت حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا و غرب قرار داشتند. رژیم ایران نیز از برخی از این گروهها حمایت مالی و نظامی میکرد تا در آینده افغانستان نفوذ داشته باشد. گذشته از آن، سپاه پاسداران از همان سال اول انقلاب، برخی از شیعیان هوادار خمینی را سازماندهی کرد و با آموزش و تسلیح آنان را به افغانستان می فرستاد.
پس از آن، سپاه پاسداران با یارگیری در میان شیعیان افغانی بویژه مهاجرین افغانی فقیر ساکن ایران، آنان را برای شرکت در جنگ با عراق سازماندهی کرد و از سال 63 این افراد را در لشکرهای مختلف سپاه در جنگ بکار گرفت و در زمستان سال 64 تیپ ابوذر را براه انداخت. تیپ ابوذر چند هزار عضو داشت و مرکز اصلی فعالیت اش در قرارگاه رمضان در کردستان بود که در جنگ علیه گروههای کرد ایرانی و همچنین در جنگ علیه عراق عملیات میکرد. بنا به آمار رژیم، تیپ ابوذر در دوره جنگ ایران و عراق نزدیک به سه هزار کشته و مجروح داشت.
در سال 2013 یعنی دو سال پس از شروع قیام مردم سوریه و دخالت نظامی سپاه پاسداران و حزب الله لبنان در این کشور برای سرکوب قیام و نجات رژیم بشار اسد، سپاه قدس جمعی از نیروهای افغانستانی وفادار به رژیم را در یک تیپ جدید بنام فاطمیون سازماندهی کرد و آنان را برای جنگ به سوریه فرستاد. سپس با افزایش نیروهای فاطمیون، نام این واحد به لشکر فاطمیون ارتقاء یافت. تعداد اعضای فاطمیون بین 15 تا 18 هزار نفر برآورد میشود.

گزارش ویدئویی: گروههای نظامی افغانستانی وابسته به سپاه قدس

.

فرماندهان و مسئولان اصلی فاطمیون افراد ایدئولوژیک و از اعضای سپاه قدس هستند. نمونه این افراد، «علیرضا توسلی» با نام نظامی «ابوحامد»، فرمانده سابق فاطمیون بود که در سوریه کشته شد.. توسلی از فارغ التحصیلان جامعه المصطفی در مشهد بود. تعداد دیگری از طلاب افغانی جامعه المصطفی نیز در لشکر فاطمیون حضور داشته و برخی از آنها کشته شده اند. توسلی در جنگ ایران و عراق در دهه اول انقلاب نیز شرکت داشت و در تیپ ابوذر وابسته به سپاه پاسداران می جنگید. تیپ ابوذر متشکل از افغانی هایی بود که سپاه از آنها برای جنگ با عراق و جنگ در کردستان علیه گروههای کرد ضد رژیم استفاده می کرد.
اما بدنه و اکثریت اعضای لشکر فاطمیون، مهاجرین فقیر افغانی مقیم ایران اند که با پول و وعده کارت اقامت در ایران، استخدام و به سوریه اعزام میشوند. رژیم از مساجد و مراکز مذهبی افغانی ها در مشهد و قم و دیگر شهرهای ایران، برای شناسائی و شکار افغانی ها استفاده میکند.
رسانه های غربی نیز گزارشات متعددی در این زمینه و پرداخت پول توسط سپاه پاسداران برای استخدام افغانی ها منتشر کرده اند. تلویزیون سی ان ان تحقیق مستندی در این زمینه کرد و حتی به افغانستان و به سراغ خانواده افغانی هایی رفت که در سوریه دستگیر شده بودند. مهاجرین فقیر افغانی که توسط سپاه شکار میشوند، پس از یک دوره آموزش بسیار کوتاه 10 ال 20 روزه به سوریه اعزام میشوند. در سوریه، این افراد در واحد های نظامی و در فضای مذهبی و روضه خوانی قرار میگیرند تا باورهای مذهبی آنها تحریک شود و بتوانند فشار و وحشت جنگ در سوریه را تحمل کرده و کشتار مردم و جنایت علیه بشریت را توجیه کنند.